تسلیت خدمت سرکار خانم یگانه غلامعلی
تسلیت خدمت سرکار خانم یگانه غلامعلی به مناسبت درکذشت پدر بزرگوارشان
پدر که باشی پیر نمیشوی ولی یک روز بی خبر تمام میشوی و پشت ها را خالی میکنی، با تمام شدنت، حس آرامش را بعد از عمری تجربه میکنی. آنگاه که ما را به جرعه ایی گوارا از عاطفه مهمان میکردی، آسمان در اتاق آبی من بود.
وقتی آغوش گرم تو بود، سایه ی آسایش مثل یک غزل دلچسب، همه جا فراهم بود. پنجره را میگشایم و میبینم دنیایی که تو نشانم داده ایی، چقدر مهربان است.
حکایت کوه مردی است، زمزمه ایی بس طولانی در ذهن زمان است.
به اندرز میخوانمش و چراغی در دست، راه خود پیش میگیرم تا رفتن. تا رسیدن.
پدر! شیوه ی زندگی را از چشم هایت آموختم که برق محبت در خویش داشتند و از دستهایت آموختم که روایت سعی و صبوری بودند.
بارها پیش آمده است که من بوده ام و واقعه ایی دقیق و مقطعی حساس. من بوده ام و چیزی جز راهنماییهای تو نبوده است. من بوده ام و تویی که همیشه ات در سینه ستوده ام.
من در پناه ملاطفات تو، روز به روز رشد کرده ام به هر سو نگریسته ام، حرف های راه گشای تو بوده است روی ماجرای سختی به نام زندگی!
https://b2n.ir/n39943
ثبت نظر
لیست نظرات کاربران